قبرس شمالی کشوری با جاذبههای فرهنگی و تاریخی کمنظیر است. در این مقاله قصد داریم تا شما را با افسانهها و اسطوره های قبرس شمالی آشنا کنیم.
هر کشوری دارای افسانههای و اسطورههای خاص خودش است. بسیاری از این افسانهها ریشه تاریخی و واقعی دارند و برخی از آنها مربوط به دنیا قصه و تخیل هستند. کشور قبرس شمالی هم دارای افسانههای زیادی است که اطلاع از آنها میتواند برای هر کسی جالب باشد. اگر به این کشور زیبا علاقهمند هستید یا قصد دارید به آنجا سفر یا مهاجرت کنید، بد نیست با تعدادی از مهمترین افسانه های قبرس شمالی آشنا شوید. این افسانهها ریشه در فرهنگ این کشور و مردمانش دارند.
البته برخی از افسانههای قبرس شمالی بسیار مشهور هستند و تقریبا همه مردم جهان با آنها آشنایی دارند. مثلا گفته میشود که برخی از خدایان یونان باستان مانند زئوس، آپولو، پوزیدون، هرا، آرتمیس و آفرودیت در این ناحیه اقامت داشتند. همچنین یک افسانه دیگر میگوید که وقتی خالق دنیاها، کار آفرینش را به پایان رساند، دستانش را تکان داد و از تکههای گِلی که از دستان او روی زمین افتادند، جزیره قبرس شکل گرفت.
ما در مقالههای قبلی که منتشر کردیم، درباره ویژگیهای جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی و گردشگری قبرس شمالی مطالب زیادی را بازگو کردهایم، اما شاید برایتان جالب باشد که این کشور را بیشتر به خاطر تاریخش میشناسند. بسیاری از اسطورهها و افسانههای قبرس شمالی، از خاک همین کشور سرچشمه گرفتهاند و برخی از آنها نیز وام گرفته از فرهنگهای دیگر (مانند یونانی) هستند. در ادامه قصد داریم به معرفی تعدادی از مشهورترین افسانهها و اسطوره های قبرس شمالی بپردازیم. با ما همراه باشید.
همانطور که گفتیم، جزیره قبرس پر از راز و رمزهایی تاریخی است که قصههای زیادی نیز در مورد آنها روایت شدهاند. بعضی از این قصهها و افسانهها فقط مختص این کشور نیستند و میتوان ریشه آنها را در فرهنگهای دیگر جستجو کرد. در ادامه میخواهیم تعدادی از افسانه های قبرس شمالی را بازگو کنیم:
آفرودیت الهه عشق در یونان باستان بود. او از کف دریا در ساحل جنوب غربی قبرس بیرون آمد و با هفائستوس ازدواج کرد. با این حال آفرودیت عاشق مرد جوان و خوشچهرهای به نام آدونیس میشود. آدونیس در حین شکار در جنگلهای قبرس کشته شد و طبق افسانهها، اکنون در جایی که خون او جاری شده، شقایقهای وحشی روییدهاند. گفته میشود که اشکهای آفرودیت این گلهای وحشی را در جنگلهای قبرس رویانیده است. گلهایی که هنوز هم در نواحی مختلف قبرس شمالی میتوانید آنها را ببینید.
این افسانه یک قصه عاشقانه و جذاب را روایت میکند. پیگمالیون یک پیکرتراش و مجسمهساز ماهر بود که یک روز پیکر یک زن را در کمال دقت و با هنرمندی تمام میسازد و نام مجسمه را گالاتیا میگذارد. گالاتیا به قدری زیبا و دلفریب بود که خود پیگمالیون عاشقش میشود. او سپس از الهه آفرودیت میخواهد که مجسمه را زنده کند تا بتواند او را به همسری خودش انتخاب نماید. آفرودیت هم که متوجه عشق واقعی پیگمالیون میشود و اصرارهای او را میبیند، تصمیم میگیرد که گالاتیا را زنده کند. به همین دلیل مجسمه را به آرامی نوازش میکند و پیکره سنگی، جان میگیرد. این یکی از قدیمیتری و معروفترین افسانههایی است که منشاء آن را میتوان در یونان باستان جستجو کرد. پس از ازدواج پیگمالیون و گالاتیا، آنها صاحب پسری میشوند که نامش را پافوس میگذارند.
داستان محاصره شهر تروا را حتما شنیدهاید. وقتی این نبرد بزرگ به پایان رسید، هزاران مرد به خانه برگشتند. توسر، برادر قهرمان یونانی به نام آژاکس و پسر تلامون بود. او یکی از جنگجویانی بود که به جزیره قبرس آمد و بر اساس افسانهها، شهر سالامیس را ایجاد کرد. حالا ویرانههای این شهر به عنوان یکی از مکانهای باستانی شناخته میشوند و هر ساله گردشگران زیادی را به قبرس شمالی میکشانند. شهر سالامیس که در قرن هفتم قبل از میلاد، پایتخت قبرس محسوب میشد، دارای یک سالن بدنسازی و تئاتر مشهور بود که اکنون هم بقایای آنها قابل مشاهده هستند.
وقتی بخواهید یک قهرمان اسطورهای قدرتمند را توصیف کنید، باید به او توانایی جابهجا کردن کوهها را بدهید. دینیس آکریتاس (Dhiyenis Akritas) یکی از اسطورههای قبرس شمالی و به نوعی قهرمان ملی این کشور است. گفته میشود که او رشته کوههای گیرنه را شکل داده است. در واقع افسانهها چنین میگویند که وقتی این قهرمان بر فراز دریا ظاهر شد تا قبرس را از دست مهاجمان نجات دهد، اثر دست او در خاک این کشور باقی ماند و پنج انگشت او، قلههای ناهموار را تشکیل دادند. به همین دلیل به این قلهها، کوه پنج انگشت قبرس شمالی گفته میشود.
البته نسخه عاشقانهتر از این افسانه هم وجود دارد. گفته میشود در گذشتههای دور، یک پسر روستایی عاشق ملکه سرزمینش میشود. او نزد ملکه میرود و عشق خودش را به او ابراز میکند، اما ملکه تصمیم میگیرد که پسر را به یک سفر دور و دراز بفرستد و ماموریتی غیرممکن به او بدهد تا به نوعی از اصرارهای او خلاص شود. بنابراین ملکه از پسر روستایی میخواهد که به صومعه سن آندریاس برود و از چشمه آنجا، مقداری آب مقدس برایش بیاورد. پسر بعد از پشت سر گذاشتن مشقتهای زیاد، موفق به انجام این کار میشود، اما وقتی نزد ملکه برمیگردد، او درخواستش را برای ازدواج قبول نمیکند. در این لحظه، پسر روستایی آب را به زمین میریزد و مشتی از گِل برمیدارد و به طرف ملکه پرتاب میکند. ملکه خودش را کنار میکشد و گِل، روی کوههای پشت سر او میافتد. هنوز هم جای پنج انگشت پسر روی این تکه گِل بزرگ دیده میشوند و کوه پنج انگشتی را به وجود آوردهاند.
زمانی یک فرد مسیحی به نام ماموس در آناتولی زندگی میکرد. او به دلیل پرداخت نکردن مالیات توسط رومیان مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. یک روز ماموران رومی، ماموس را دستگیر میکنند و او را به دادگاه میبرند. در بین راه، آنها با یک شیر بزرگ مواجه میشوند که در حال شکار یک گوسفند بود. ماموس با توانایی که داشت، شیر را رام میکند و گوسفند را از مرگ حتمی نجات میدهد. سپس آنها به همراه شیر و گوسفند به دادگاه میروند. قاضی که ماجرا را میشنود، بسیار تحت تاثیر قرار میگیرد و دستور آزادی ماموس را صادر میکند. به این ترتیب، نام ماموس به عنوان اولین فرد مقدسی که متهم به فرار مالیاتی بود، در تاریخ ثبت شد. او در سال 275 پس از میلاد درگذشت. تابوت او را یک دهقان در ساحل دریا پیدا کرد و آن را در دامنه کوه دفن نمود و یک صومعه کوچک هم برایش ساخت.
در قرن هفتم میلادی، یک فرد گوشهنشین (سنتی شبیه به اعتکاف) پس از فرار از سرزمین فلسطین، به جزیره قبرس رسید. او که یک فرد ناشنوا بود، سالهای زیادی از عمر خود را در دامنه کوهستان به مقابله و حذف شیاطین و ارواح خبیث گذراند. چندین سال پس از مرگش، یک صومعه و قلعه در کنار آرامگاه او ساختند که بعدها به قلعه سنت هیلاریون معروف شد. قدم زدن در داخل و اطراف این قلعه حس عجیبی به انسان میدهد. در افسانهها آمده است که در درون اتاق شماره 101 این قلعه، یک گنجینه بسیار باارزش پنهان شده، اما تا به حال هیچکس نتوانسته این گنجینه را پیدا کند. جالب است بدانید که طبق شنیدهها، کمپانی والت دیزنی برای طراحی قلعه در انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله، از قلعه سنت هیلاریون الهام گرفته است.
در نزدیکی بندرگاه قدیمی گیرنه، حرمسرایی قرار داشت که متعلق به پادشاه حاکم بود. در این حرمسرا، زنان سیاهپوست زیادی حضور داشتند که عمدتا از آفریقا به آنجا آورده شده بودند. روزی یک مرد سفیدپوست، عاشق یکی از زنان این حرمسرا میشود و بهصورت مخفیانه در داخل قلعه با او ملاقات میکند. زن سیاهپوست هم که به مرد سفید علاقه داشت، آرزو میکند که ای کاش رنگ پوستش سفید بود تا آنها دیگر مجبور نباشند عشقشان را از دیگران پنهان کنند. او از خدایان درخواست کرد که این اتفاق رخ بدهد و خدایان هم آرزوی او را برآورده کردند. یک شب که او مشغول حمام در خلیج کوچک پشت قلعه بود، ناگهان رنگ پوستش تغییر کرد و کاملا سفید شد. با این حال مرد سفید، از کاری که زن انجام داده بود ناراحت شد و او را رها کرد. وقتی زن متوجه شد که مرد سفید با یک زن سیاهپوست دیگر رابطه برقرار کرده است، به شدت ناراحت شد و خودش را در همان خلیج پشت قلعه غرق کرد. از آن زمان به بعد، این خلیج را به نام همین زن سیاهپوست میشناسند.
در این مقاله با تعدادی از مشهورترین افسانهها و اسطوره های قبرس شمالی آشنا شدیم. از نظر فرهنگی و تاریخی، نزدیکی و ارتباط زیادی بین دو کشور قبرس و یونان وجود دارد، به همین دلیل طبیعی است که این دو کشور افسانههای مشترک زیادی هم داشته باشند. در ادامه به یک سوال رایج در همین خصوص پاسخ میدهیم:
به دلیل نزدیکی دو کشور قبرس و یونان، برخی از اسطورهها و افسانههای این دو کشور با هم در ارتباط هستند. بسیاری از خدایان یونان باستان، در افسانههای قبرسی هم آمدهاند. حتی گفته میشود برخی از آنها در جزیره قبرس سکونت داشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، بهتر است به متن مقاله مراجعه کنید.
قبرس شمالی کشوری با تاریخ غنی و اسطورههای پرشمار است. افسانههای زیادی در این سرزمین وجود دارند که از زمان قدیم، سینه به سینه نقل شدهاند و امروزه نیز در بین مردم قبرس روایت میشوند. ما در این مقاله سعی کردیم به مهمترین افسانهها و اسطوره های قبرس شمالی اشاره کنیم و شما را با آنها آشنا سازیم. این کشور جاذبههای تاریخی و فرهنگی بسیاری دارد که میتوانند برای هر کسی جذاب باشند. به همین دلیل است که قبرس شمالی به عنوان یکی از بهترین کشورها برای مسافرت و تفریح شناخته میشود.